خیلی موارد به من ربطی ندارد. خیلی چیزها هم وجود دارند که فقط به من مربوط می شود. اینکه دیگران نوشته های چه کسی را میخوانند و با نوشته هایش حتی اگر غیر واقعی باشد حسشان را درگیر میکنند به من اصلا وابدا هیچ ربطی ندارد.حتی اگر دوستانم جزوِ این عده باشند. اگر چه به خودم حق میدهم از ساده انگاشتنِ دوستانم ناراحت شوم همانطور که طبیعتا دوستانم از سادگی هایِ من رنجیده می شوند، ولی بازهم کاملا میدانم اجازه ندارم برای هیچ کس تصمیمی بگیرم. ولی اینکه داخلِ وبلاگِ خودم چه مطلبی را به عنوانِ پست جدید ثبت کنم همه و همه اش حتی اگر نادرست باشد به خودم و تنها خودم مربوط است. بارها نوشتم و پاک کردم، نوشتم و ثبت موقت زده ام و در آخر تصمیم گرفتم چون نوشته هایم تنها به من مربوط میشود حالا در هر موردی که می خواهد باشد، این پست را ثبت کنم.
تقریبا از شروعِ نوشته هایش خواندمش. اوایل فقط میخواندم و خیلی معمولی هم رد میشدم. یه زمانهایی بود که با خواندنِ نوشته هایش یک شخصِ دیگر را به یاد می آوردم. به ذهنم میرسید که شخصِ پشتِ این نوشته ها بیشتر قلمِ زیبایی دارد تا اینکه به گفته خودش واقعیت داشته باشند. هربار که نوشته هایش را خواندم خودم را سرزنش میکردم که چرا به کسی که نمی شناسم شک میکنم و اصلا به من چه ربطی دارد حتی اگر واقعی نباشد. کم کم میگذشت و به تعدادِ پستهایش اضافه میشد و هربار بیشتر از قبل حس میکردم همان شخصیست که شک کرده ام. همان شخصی که دیگران و احساساتشان را به گونه ای درگیر کرد و به یکباره رفت. و هربار که میخواندم به قسمتهایی میرسیدم یادِ نوشته هایِ فردِ قبلی با شخصیتهایِ داستانهایش درونِ ذهنم زنده میشد. شاید دو دلیل باعث شد این پست را بنویسم. یکی آنکه شخصی با من هم عقیده بود و دقیقا نامِ شخصِ موردِ نظرِ من را ذکر کرد و دیگری اشک هایی که با خواندنِ نوشته هایِ ایشون سرازیر شده است.
برام سواله که این افراد چه هدفی دارن؟! به چی میخوان برسن؟! این عمل صرفا برای تمرینِ نویسندگیشونه؟! می خوان که بنویسن به هر نحوی که شده؟! میخوان روی یک سری افراد به یه گونه هایی اثر بزارن حالا بد یا خوب؟! می خوان که یه جورایی به طورِ نامحسوس کارهای روانشناسانه کنن؟!..