تکلیفِ من را مشخص کن
جمعه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ب.ظ
یک همسایه ای هم داریم به گونه ای خاص در نوعِ خودش. فُراگزمپل، هربار سرمان پایین است یا حواسمان پرتِ جایی و متوجه حضور ایشان نمیشویم، جلو می آید با لبی خندان که چه عرض کنم نیشی باز، مهربان که جای خود دارد یک جوری خیلی صمیمی در حدِ نسبتی چون خواهر، دستم را می فشارد و بدونِ استثنا، همه آن بارها میپرسد عـــه مگر هنوز نرفته ای؟؟؟ من هم خوشحال از این مصاحبت با لبخند می گویم نه، بعد از کمی حال و احوال خداحافظی میکنیم و رد میشویم. حالا همین همسایه را تصور کنید هربار که من اول میبینمش با نیشِ بـــاز به معنیِ واقعی، میروم جلو، سلام میکنم، آنوقت زیرِ چشمی یک نگاهِ عاقل اندر صفیه به من می اندازد بدونِ هیچ لبخند یک حالتِ خنثیِ مایل به چندِش به خود میگیرد، تمامِ زورِ خود را جمع میکند، یک سلامِ خشک و خالی تحویلم میدهد، در ادامه سرش را با یک حرکتِ موزون به آنور دقیقا پشت به من، می چرخاند که گویی در دلش میگوید پیف پیف و از من می گذرد. حالا آن نیشِ بازِ من را هم تصور کنید چگونه جمع میشود:دی
- ۹۴/۰۵/۲۳